همان گنج گاو است که از جمشید بود و به دست بهرام گور افتاد. (برهان) : بهنگام جم چون سخن راندند ورا گنج گاوان همی خواندند. فردوسی. رجوع به گنج کاوس و گنج گاو و گنج گاومیش شود
همان گنج گاو است که از جمشید بود و به دست بهرام گور افتاد. (برهان) : بهنگام جم چون سخن راندند ورا گنج گاوان همی خواندند. فردوسی. رجوع به گنج کاوس و گنج گاو و گنج گاومیش شود
گنجی از مسکوک رایج، گنجی از زر و سیم خالص، برای مثال وعدۀ اهل کرم گنج روان / وعدۀ نااهل شد رنج روان (مولوی - ۴۲)، گنج قارون که به زمین فرو رفت و گفته اند که پیوسته در زیر زمین روان است
گنجی از مسکوک رایج، گنجی از زر و سیم خالص، برای مِثال وعدۀ اهل کرم گنج روان / وعدۀ نااهل شد رنج روان (مولوی - ۴۲)، گنج قارون که به زمین فرو رفت و گفته اند که پیوسته در زیر زمین روان است
در موسیقی کهن ایرانی از الحان سی گانۀ باربد موسیقی دان دوره ساسانیان برای مثال چو گنج گاو را کردی نواسنج / برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
در موسیقی کهن ایرانی از الحان سی گانۀ باربد موسیقی دان دوره ساسانیان برای مِثال چو گنج گاو را کردی نواسنج / برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
آسمان باستارگان. (شمس اللغات) ، شراب، گنج فراوان و بزرگ چون گنج قارون: تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند. خاقانی. تو نپرسی من بگویم نز کسی دزدیده ام کز در شاهنشهی گنج روان آورده ام. خاقانی. کوس از چه روی دارد آواز گنج باری کز نور صبح بینم گنج روان مشهر. خاقانی. خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود. حافظ
آسمان باستارگان. (شمس اللغات) ، شراب، گنج فراوان و بزرگ چون گنج قارون: تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند. خاقانی. تو نپرسی من بگویم نز کسی دزدیده ام کز در شاهنشهی گنج روان آورده ام. خاقانی. کوس از چه روی دارد آواز گنج باری کز نور صبح بینم گنج روان مشهر. خاقانی. خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود. حافظ
نام گنج قارون است. گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند. (برهان). کنایه از گنج قارون چرا که پیوسته در زیر زمین حرکت بسوی تحت میکند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : صاحب دلق و عصا چون عمر و چون کلیم گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 36). گوشه ای از خلق و کنجی از جهان بر همه گنج روان خواهم گزید. خاقانی
نام گنج قارون است. گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند. (برهان). کنایه از گنج قارون چرا که پیوسته در زیر زمین حرکت بسوی تحت میکند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : صاحب دلق و عصا چون عمر و چون کلیم گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 36). گوشه ای از خلق و کنجی از جهان بر همه گنج روان خواهم گزید. خاقانی
نام گنجی است از گنجهای جمشید، و آن در زمان بهرام گور ظاهر شد. گویند دهقانی زراعت را آب می داد ناگاه سوراخی بهم رسید و آبها تمام به آن سوراخ میرفت و صدائی عجیب از آن سوراخ برمی آمد دهقان به نزد بهرام آمد و احوال را گفت. بهرام به آنجارفته، فرمود که آنجا را کندند عمارتی پیدا شد بس عالی. اشاره به موبد کرد که ’درآی به این خانه’. چون درآمد دو گاومیش دید از طلا ساخته بودند و چشمهای آنهارا از نار و سیب و امرود زرین کرده و درون میوه های زرین را پر از مروارید ساخته بودند و در پیش سر گاومیش آخوری از طلا بسته بودند و آنها را پر از جواهر قیمتی نموده و بر گاومیشها نام جمشید کنده بودند و بر اطراف گاومیشها اقسام جانوران پرنده و چرنده از طلا ساخته و مرصع کرده بودند، خبر به بهرام آورد بهرام فرمود تمام آن گنج را به مستحقین و مردمان کم بضاعت دادند و در ممالک او مستحق و پریشان نماند که صاحب سامان نشد. (برهان). گنج گاوان. گنج گاومیش: مرا چون دعوت عیسی است عیدی هر زمان در دل دلم قربان عید فقر و گنج گاو قربانش. خاقانی. در گوش گاو خفته ام از امن کز عطاش با گنج گاو و دولت بیدار میروم. خاقانی. رجوع به گنج کاوس و گنج گاومیش و گنج گاوان شود نام لحن هفدهم است از سی لحن باربد. (برهان) : وقت سحرگه چکاو خوش بزند در تکاو ساعتکی گنج گاو ساعتکی گنج باد. منوچهری. گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاو گه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه. منوچهری. دو گوشت همیشه سوی گنج گاو دو چشمت همیشه سوی احوران. منوچهری. چو باده بودی بردست من بیاوردی نوای باربد و گنج گاو و سبز بهار. مسعودسعد. چو گنج گاو را کردی نواسنج برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج. نظامی. و رجوع به گنج کاوس و گنج گاوان و گنج گاومیش شود
نام گنجی است از گنجهای جمشید، و آن در زمان بهرام گور ظاهر شد. گویند دهقانی زراعت را آب می داد ناگاه سوراخی بهم رسید و آبها تمام به آن سوراخ میرفت و صدائی عجیب از آن سوراخ برمی آمد دهقان به نزد بهرام آمد و احوال را گفت. بهرام به آنجارفته، فرمود که آنجا را کندند عمارتی پیدا شد بس عالی. اشاره به موبد کرد که ’درآی به این خانه’. چون درآمد دو گاومیش دید از طلا ساخته بودند و چشمهای آنهارا از نار و سیب و امرود زرین کرده و درون میوه های زرین را پر از مروارید ساخته بودند و در پیش سر گاومیش آخوری از طلا بسته بودند و آنها را پر از جواهر قیمتی نموده و بر گاومیشها نام جمشید کنده بودند و بر اطراف گاومیشها اقسام جانوران پرنده و چرنده از طلا ساخته و مرصع کرده بودند، خبر به بهرام آورد بهرام فرمود تمام آن گنج را به مستحقین و مردمان کم بضاعت دادند و در ممالک او مستحق و پریشان نماند که صاحب سامان نشد. (برهان). گنج گاوان. گنج گاومیش: مرا چون دعوت عیسی است عیدی هر زمان در دل دلم قربان عید فقر و گنج گاو قربانش. خاقانی. در گوش گاو خفته ام از امن کز عطاش با گنج گاو و دولت بیدار میروم. خاقانی. رجوع به گنج کاوس و گنج گاومیش و گنج گاوان شود نام لحن هفدهم است از سی لحن باربد. (برهان) : وقت سحرگه چکاو خوش بزند در تکاو ساعتکی گنج گاو ساعتکی گنج باد. منوچهری. گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاو گه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه. منوچهری. دو گوشت همیشه سوی گنج گاو دو چشمت همیشه سوی احوران. منوچهری. چو باده بودی بردست من بیاوردی نوای باربد و گنج گاو و سبز بهار. مسعودسعد. چو گنج گاو را کردی نواسنج برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج. نظامی. و رجوع به گنج کاوس و گنج گاوان و گنج گاومیش شود